بی شعوری (1)

واقعا از جان پاییز چه میخواهیم.اوکه دیگر آب از سرش گذشته. همین کافی نیست همان برگ هایی که روزی نفس را مدیونشان بودیم الان زیر پاهایمان با صدای خش خش له می شوند پاییز جان نمی دانم از سرخستگی است یا از سر لطف وتواضعت ،ولی هرچه که هست لطفا برگ هایت را ن بی شعوری (1)...

هروقت احساس کردی که از زندگیت در حال حاضر راضی هستی وداری لذت می بری بدون بزرگ شدی .این اصلا به این معنی نیس که مشکلی نداریم. این یعنی اتفاقا مشکلات هس ولی زندگی که همش مشکل نیس .اصلا نبایداز زندگی حالمون  به امید آینده بدون مشکل غافل شیم.تو هر مقطع مشکل هس این ماییم که می تونیم اونو مشکل صداش کنیم یا چالش .یه زمانی امتحان هنر بزرگترین مشکلم بود .یه زمانی بود که کلا از  امتحانات اجتماعی می ترسیدم بی شعوری (1)...

پاییز تبدیل رنگ سبز به نارنجیه فقط همین.مگه رنگ نارنجی چه مشکلی داره که با پاییز این همه نامهربونیم ؟! هربار که اسم بهار میاد تصورم از بهار کلا شکوفه های صورتیه اسمه تابستون که میاد تو ذهنم انگار تابستون یعنی یه جای سبز که پر از آرامشه.پاییزم یعنی نارنجی و شنیدن صدای خش خش برگا زیر پات.زمستونم فقط سفید همه جا سفید.... اصلا سال هم مثل آدمیه که می تونه به 4 حال مختلف وجود داشته باشه .گاهی کودک درونش بی شعوری (1)...

هممون یه سری مشکلات داریم و مشکل همه هم واسه خودشون بزرگه ولی اون دسته از مشکلاتی که ساخته ذهنمونه وتو واقعیت واقعا چیزی وجود نداره خیلی آزار دهنده هستن.مثلا یه برداشتی از یه موضوعی که فقط ما اون برداشت رو داریم یا یه ترسی که ساخته ذهنمونه براساس فاجعه سازی که می کنیم .این مشکلات خیلی بدن خیلی آزار دهنده هستن شاید چون نمیشه با هرکسی مطرح کرد چون چیزی تو خارج از ذهنمون نمیشه بهشون نشون داد واین که بی شعوری (1)...